خاطرات 19ماهگي عسلم
سلام عسلم رهام جونم امروز صبح همش گریه می کردی و نمی زاشتی بیام سرکار الهی مامان بمیره برات که دیگه طاقت دوریمو نداری.رهام جون جدیداً علاقه زیادی به خرگوش پریوش جون پیدا کردی و روی اون می خوابی رهام جون برا ١٩ماهگیت کادو نخریده بودم اعصابم خورد بود پنج شنبه با بابا جونی رفتیم برات رنگ انگشتی خریدیم و یه برج قورباغه خریدیم که خیلی خوشت اومد کتاب حسنی نگو یه دسته گلم برات خریدم با یه عالمه برچسب . رو جعبه رنگ انگشتی نوشته بود زیر ٣سال ممنوع منم ترسیدم بدم باهاش بازی کنی. رهام عزیزم روز به روز به لغاتی که می تونی تلفظ کنی اضافه میشه ١- باشو (پاشو) ٢- ش...
نویسنده :
مامان مونا(✿◠‿◠)
11:13
19ماهگيت مبارك
هورا هورا رهام 19ماهه شد .مبارك باشه عزيزدلم اميدوارم 1000ساله شي قربونت برم.ديروز نرفتم سركار با بابا جوني برديمت واكسن زدي واي كه چقد استرس داشتم از صبح نفسم بالا نمي اومد دلم برات مي سوخت وقتي لباساتو تنت مي كردم مي گفتي دَدَر دَدَر مامان بميره برات خلاصه برديمت و دو تا دستاتم واكسن زديم.قدت شده بود 86 و وزنت 12.5كيلو خوب بود خدا رو شكر هم قدت هم وزنت.كل روز و تب داشتي ديشبم تا صبح تب كرده بودي بابايي طفلك خيلي نگرونت بود همش پاشويت مي كرد دستش درد نكنه.ديروز با خاله برات كيك 19ماهگيت و پختيم .دستت درد نكنه پريوش جون كه بهم كمك كردي.رهام جون ديگه ياد گرفتي هرچي بهت ميگيم با تكون دادن سرت ميگي بَيِه .ياد گرفتي ميگ...
نویسنده :
مامان مونا(✿◠‿◠)
12:29
شيرين كاريهاي 18 ماهگی رهام جون
سلام جوجه من رهام عزيزم دو روز آخر ماه صفر روضه داشتيم.برا خريد خونه نذر كرده بودم كه بلاخره ادا شد.خيلي خوب برگزار شد روز اول كه قبل مراسم خوابت برد ميسي پسرگلم كه خوابيدي . اما روز دوم تلافي كردي .در اتاقتو قفل كردم بچه ها اتاقتو بهم نريزن ولي از اول مراسم نشستي دم در اتاقت و داد زدي درَ در َ و با مشت مي كوبيدي به در منم دلم نيومد ناراحتت كنم ولي آخر مهموني اتاقت وحشتناك شده بود .خانومي كه روضه مي خوند و با دقت نگاه مي كردي تا ميكروفن و گذاشت زمين رفتي برداشتي شيطون من آخه ارگ خودتم ميكروفن داره فك كردي مال خودته روز 5 شنبه هفته پيش از سر كار كه اومدم خونه (خونه مادر جون بودي)ديدم پيشونيت باد كرده و كبود شده واي نمي دوني چه...
نویسنده :
مامان مونا(✿◠‿◠)
9:54
خاطرات18ماهگي زندگيم
سلام نفس من .سلام زندگي من رهام جون ديشب تا 4صبح نخوابيدي نذاشتي منم بخوابم الان چشام باز نميشه طبق معمول دندونات اذيتت مي كرد بميرم برات .ژل دندونتم خونه خودمون بود آخه ديشب خونه مامان جون بوديم.بابايي رفت كه يه شب زود بخوابه منو تو مونديم پيش خاله ها و دايي جون خلاصه ساعت 3صبح ديگه گريه هات اوج گرفت و همه رو بيدار كردي زنگ زدم خونه( بابايي طفلك خيلي ترسيده بود )كه ژل دندونتو بياره حاجي گفت من ميرم ميارمش .(خدارو شكر خونه هامون نزديك همه)ژل و كه زدم به دندونت نيم ساعته خوابت برد الهي من فدات شم كه اشكات همين طور صورت ماهتو خيس مي كرد.ديروز عصر اتاق خاله پريوش داشتي فيلم عروسي خاله مرجان ونگاه مي كدي تو اون موقع 6ماهه تو شكم من بود...
نویسنده :
مامان مونا(✿◠‿◠)
12:34
شيرين زبوني هاي خوشگل مامان
سلام رهام گلم ماماني يه چند تا از كلمه هاي كه ياد گرفتي و برات مي نويسم. ديروز زن دايي (مامان امير حسين ) خونمون بودن اسم اميرو ياد گرفته بودي همش دستشو مي گرفتي مي گفتي اممممممممير مي برديش اتاقت. ما هم كه اب از لب و لو چومن آويزون مي شد. چند شب پيش رفتيم عیادت عروس عمه من ني ني دار شده بود برا بار دوم يه پسمل كوچولو داشت متين جون حالا خدا بهشون يه دخي منگول ناز داده كه يك ماه هم زودتر به دن...
نویسنده :
مامان مونا(✿◠‿◠)
10:10